ژاپن تنها کشور جهان است که راه صنعتی شدن آن از مسیری که مارکس برای دنیا پیش بینی کرده بود عبور نکرد. این جمله خیلی بیشتر از این که یک چپگرا را ناراحت کند، مایهی ناراحتی یک لیبرال شهروند امروزی مآب میشود که تمام تلاشش را میکند تا اثبات کند برای صنعنی شدن لازم است انبوهی پولدار و انبوهی مفلوک و مقادیر زیادی نکبت در جامعه داشته باشیم تا به قولی "انقلاب بورژوایی" صورت بپذیرد. تفاوتهای بنیادینی هم بین ژاپنیها(و به معنای عمومیتر کشورهای آسیای شرقی مثل ژاپن، کره و بقیه به استثنای چین) و بقیه کشورهای پیشرفته وجود دارد. هرچند تفاوت بنیادین را نمیتوان تماماً به فرایند غیرعادی صنعتی شدن و شیوه گذشت از اقتصاد آسیایی به تولید انبوه ربط داد و فقدان ادیان ابراهیمی را هم باید در نظر گرفت. اما به هر حال و به هر دلیلی فرهنگ ژاپن چیزی غیر از دنیای غرب است. یکی از بهترین مثالهایی که در این جا وجود دارد، مثال روبات است. روبات در فرهنگ قارهای، جزیرهای و آمریکایی به معنای وحشت و خطر است. ماتریکس، فیلم مزخرف بیهوده بزرگ شده، تصویری کابوس مانند از آینده به ما میدهد. در حالی که در انبوه کارتونها و فیلمهای ژاپنی اثری از این وحشت نیست. مثال بسیار جالبش قلعهای در آسمان هایائو میازاکی است. همچنین به خیال ژاپنیها روباتها هم صاحب "روح" هستند(به معنای تمثیلی). در مقابل، در جاهایی که تفکر پاستورال غربی خوشخیالی تاریخی خودش را نسبت به رشد تکنولوژی نشان میدهد، ژاپنیها به شدت نگران پیشرفت صنعتی هستند (چیزی که شاید بشود به آن دیالکتیک ژاپن نام داد). به معنایی شاید همین را بشود گفت که روند کلی تکنولوژی و تضاد آن با طبیعت است که ژاپنیها را نگران میکند نه تصورات خیالی در مورد امپراطوری روباتها. همچنین فرهنگ ژاپنی پارادوکسهای عجیبی را تجربه کرده است. مثلاً موج نوی سینمای ژاپن یک محصول از سنت استودیویی بود، برخلاف مدلهای فرانسوی و آمریکاییاش که معنی کلی آنها چیزی در مایههای مخالفت با استودیو بود. الان دارم کتاب پاریس-تهران، گفتگوی مازیار اسلامی و مراد فرهادپور، اهدایی بامداد را میخوانم که بازخوانی بینهایت انتقادی سینمای عباس کیارستمی است. چیزی که در این وسط برایم خیلی جالب بود، ایدهی "دیگری غربی" بود. مثال جالبی که در این کتاب مطرح شده بود(البته به صورت غیر مستقیم) تضاد اوزو-کوروساوا بود. اوزو یک تصویر ارتجاعی از ژاپن ارائه میدهد. تصویر تراژیک نابود شدن نظام پوسیدهی فئودالی ژاپن و نوعی تلاش سینمایی برای حفظ این فرهنگ. اما در مقابل کوروسوا علیرغم رمانتیسیسم دلنشین ولی قرن نوزدهمیاش تا مغز استخوان مدرن است. البته کسی فکر نمیکند که کوروساوا یا اوزو برای غرب فیلم میساختهاند و یا میخواستهاند خودشان را در جشنوارهها مطرح کنند یا اینها. موضوع نگاه غربی، نگاه دیگری غربی، به سینمای ژاپن است. کورورساوا، گفتم که، به شدت مدرن است. فرم سینمایی او یکی از قلههای سینمای مدرن است. حداقل اسلوموشن، روایت غیرخطی و تدوین موازی و بار دراماتیک رنگ را نمیشود بدون کوروساوا بررسی کرد. حرکات دوربین کوروساوا خیلی بیشتر از آنتونیونی جای بررسی دارد و بررسی ترکیب تدوین/میزانسن هفت سامورایی برای یک عمر تحقیق آکادمیک کافی است. اما در مقابل اوزو کارگردان خموده و حوصله سربری است (با عرض معذرت) که فقر زیباییشناسانهاش-دوربین ثابت و زوایای همیشه یکسان دوربین- فقط به درد همان قصههای اخلاقیاش میخورد. اوزو یک کارگردان تمام عیار ژاپنی است که به استثنای تئاتر نو ژاپن، احتمالاً تمامی زمینههای دیگر هنر قرون ماقبل بیستم ژاپن را دربرگرفته است. در حالی که کوروساوا، مدیون جان فورد، داستایوفسکی، شکسپیر و آن آقای ژاپنی نویسنده راشومون (صادق هدایت ژاپنیها) است که همهشان به شدت غربی هستند. حالا تمایل عجیب به سینمای اوزو را چطوری میشود تبیین کرد. یک نگاه به رویکرد منتقدان غربی به سینمای ژاپن را میشود در همان رای گیری معروف سایت اند سوند دید. در حالی که کوروساوا، طبیعتاً، بین کارگردانها بسیار محبوب است، در بین منتقدین اوزو تا حد هیچکاک و ولز بالا رفته است و خبری از کوروساوا نیست. طبق نظریهای که در همین کتاب مطرح میشود، و البته صددرصد هم درست نیست، اوزو تصویری از یک دنیای بکر، دست نخورده، طبیعی و «پست مدرن» را از ژاپن ارائه میکند. به نظر من این تصویر به خصوص با توجه به پیشزمینهی صنعتی شدن ژاپن خیلی جالبتر به نظر میرسد. به این معنا که اوزو هرچند در خود ژاپن خیلی مرتجع به نظر میرسید( یعنی در آغاز دورانی که مدرنیسم فرهنگی در ژاپن غوغا میکرد و امروز هم فرهنگ به قولی «مبتذل» ژاپنی با انیمیشنهای پورنوگرافیک و بازیهای کامپیوتری و سیگار کشیدنهای شبهنوآرش خیلی جدیتر و «متعالیتر» از مدلهای آمریکایی سرشار از fate و it is supposed to be that way و we were meant for each other, we’re soulmates است)، اما در خارج از ژاپن این اثر، همراستا با موج پست مدرنیستی بودیست و یوگا و اوناگی! به نوعی اثر یگانه تبدیل میشد. به نظر شخص شخیص خودم، بازخوانی ماتریالیستی سینما، پارادایم بسیار موفقتری برای بررسی خیلی چیزها مثل خلاقیت، ارتباط سینما-سیاست و نشانه شناسی سینمایی است تا این جور تاکیدها بر روی خصوصیتهای محلی. تاکید بر روی ماتریالیسم سینمایی کوروساوا و مشخص کردن انبوه موقعیتها و نشانههای متافیزیکی و مه آلود اوزو قدم اول خودم خواهد بود. به زودی.
|